برچسب : زمان, نویسنده : 6raha96a بازدید : 118 تاريخ : شنبه 25 شهريور 1396 ساعت: 2:08
برچسب : دوری, نویسنده : 6raha96a بازدید : 91 تاريخ : شنبه 25 شهريور 1396 ساعت: 2:08
اول شهریور اومد ... شهریور قشنگ که دوستش دارم ... هوا هم کمی خنک شده همین دو روز ...امروز مدرسه ی دخترم بودم ... کتابخانه اش ... قول همکاری داده ام ... مدرسه را دارند نونوار می کنند ... حس خوبی است این همه شور و هیجان و آماده کردن فضای مناسبی برای درس خواندن و بزرگ شدن بچه ها ...
ذهنم شدید درگیر نوشتن شده است ... باید بنویسم ... باید بنویسم ...
سلام عشقم !
نمی دونی چقدر دلم برات تنگ شده ... مثل دیوونه ها شدم ...بی تابم ... خسته ام ... دلم می خواد زندگی تعطیل بشه ... دنیا تموم بشه ... بسه دیگه ... بسه دیگه اینهمه در به دری ... اینهمه دلتنگی ... اینهمه خستگی ...
برام دعا کن ... دیگه نمی دونم چی بگم و چیکار کنم ... هیشکی حرف آدمو نمی فهمه ... هیشکی نمی فهمه چه سخت و تلخ و کشنده است این دوری ... دلم یه خواب ابدی می خواد توی آغوش تو ... سر بذارم روی شونه ی تو و بخوابم و دیگه بیدار نشم ...
کلا دیگه وبلاگ نویسی داره از سرم می افته ... دیگه انگار وقتش رو ندارم ... و گرنه گاهی بدم نمیاد آزاد و رها بنویسم ... از غم هام ... از ناراحتی هام ... ولی نمی دونم چرا دیگه حسش نیست ...
کلا احساساتم تموم شده ... مدام میگم گور پدر همه !!!
شاید پاییز برسه وقت بیشتری پیدا کنم ...
برچسب : ننوشتن, نویسنده : 6raha96a بازدید : 106 تاريخ : شنبه 25 شهريور 1396 ساعت: 2:08